هرچه خدا خواست همان می شود
هر چه خدا خواست همان می شود
خارج از این شرح وبیان می شود
گر که کند دیده به یک ذره ای
ذره از این دیده کلان می شود
در پس این پرده ندانی چه هست
پرده چو افتاد عیان میشود
خیر همان هست که در ذات اوست
مصلحت آن است که آن میشود
روز ازل آنچه که تقدیر ماست
حکم ازل جلوه گران می شود
هر چه بکوشی که به نیکی بری
بی نظرش ره به زیان می شود
ای که شدی خوش به چنین زندگی
دی چو رسد باغ خزان می شود
نوبت ما آ مده در دفترش
روز اجل خنده فغان می شود
خوش بود آنکس که جز او را ندید
از نفسش پیر جوان میشود
خدمت مخلوق کند روز و شب
کیست بدین گونه که آن میشود
کرم که در لای لجن می رود
رزق خودش را به دهان می شود
حال تو نالی که فلان و فلان
با تو خداوند به فلان می شود
عیب خودت بین نه که پروردگار
چونکه خداوند خیر رسان می شود
تا که شب افروز کند وصف او
اشک از این دیده روان می شود