#صحیفه_سجادیه
(4)
ادامه توضیح در باره عبارت: وَ بَلَّغْ بِایمانى اَکْمَلَ الْایمانِ پس از اندیشه در واقعیات هستى نوبت به اندیشه در خلقت خویش مى رسد: وَ فِى اَنْفُسِکُمْ اَفَلا تُبْصِرُونَ: و در وجود خود شما آیات و نشانه هاى قدرت خداوند آشکار است، آیا با دیده بصرت نظر نمى کنید؟ داستان خلقت انسان، داستان اعجاب نگیز و شگفت آورى است. مواد غذائى بعد از عبور از هزاران راه، در صلب پدر تبدیل به اسپرم مى شود، در رحم مادر با اوول هم آغوش مى گردد، پس از مدتى گوشت و استخوان و خون بوجود مى آید، آنگاه در آن تاریک خانه رحم شکل مى گیرد، و دهان و زبان و حلق و بینى و گوش و چشم و مغز و پوست و مو و رنگ و انگشت و آنچه که فعلا دارد پیدا مى کند و بصورت موجودى آراسته،و در چهارچوب احسن تقویمى با لطف و عنایت صاحب خلقت قدم به دنیا مى گذارد، و براى مدتى مدید بر سر سفره احسان الهى قرار مى گیرد تا به نقطه شکوفائى بلوغ و تحقق تکلیف و مسئولیت برسد، زمانى که شدیداً نیازمند آشنائى با انبیاء و حق و اولیاء گرام الهى است. کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیَّنَ مُبَشَّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ اَنْزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالْحَقَّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیما اخْتَلَفُوا فیهِ.... مردم یک گروه بودند، خداوند پیامبران را در میان آنان مبعوث به رسالت کرد، که نیکوکاران را به رحمت وغفران الهى در دنیا و آخرت بشارت دهند، و بدان را از عذاب و خزى امروز و فردا بترسانند. با انبیاء خود، به حق و راستى کتاب فرستاد، تا در موارد نزاع و اختلاف، فقط و فقط دین خدا به عدالت حکمفرما باشد. آرى انبیاء با ابلاغ وحى بوسیله فرشته حق مبعوث به رسالت شدند، و بهمراه خود کتاب و دستور آوردند، تا مردم به وظائف و مسئولیت هاى خود آشنا شوند، و به خوبى ها رو آورده، از بدى ها رو بگردانند، و در موارد نزاع و اختلاف داورى حق را در بین خود بپذیرند. از آیات گذشته مسئله خدا، قیامت، فرشتگان، کتاب، نبوت معلوم شد. این پنج حقیقت از متعلقات ایمان، و باور کننده آن را قرآن مجید مؤمن مى نامد. مؤمن انسانى است که به حقایق و واقعیات غیبى و شهودى ایمان دارد، و بر اساس ایمان خود، به خواسته هاى خدا و انبیا و امامان و قرآن مجید تسلیم است، و از اجراى برنامه هاى الهى در تمام زمینه هاى زندگى تحت هیچ شرایطى روى گردان نیست. ما جگر سوختگان با غم دلدار خوشیم سینه مجروح ولى با الم یا خوشیم اى حکیم از پى آزادى ما رنجه مشو زانکه در داغ غم عشق گرفتار خوشیم در علاج دل بیچاره ما رنج مبر که چو چشم خوش او خسته و بیمار خوشیم ما که سودازدگان سربازار غمیم سود و سرمایه اگر رفت به بازار خوشیم دیگران گر بتماشاى جمال تو خوشند ما شب و روز بیک وعده دیدار خوشیم آتش افروز به غم سوز و بزخمى بنواز که جگر خسته و دل سوخته و زار خوشیم عندلیبان دل آشفته گلزار توئیم به امید کل اگر زخم زند خار خوشیم کى زآزار تو بیزار شود جان حسین زخم چون از تو رسد با همه آزار خوشیم