هرچی دیدی هیچ مگوی
#تلنگر
? خداوند فرمود:هرچه دیدی هیچی مگو!
? من هم هرچه دیدم هیچی نمیگم.
یعنی تو در مصائب صبور باش و چیزی نگو،منم در خطاهایت چیزی نمیگم.
❤️ هرچه درد را آشکارتر کنی، دوا دیرتر پیدا میشود.اگر با ادب بودی و چیزی نگفتی راه را نشانت میدهد.
? باید زبانت را کنترل کنی ولو اینکه به تو سخت بگذرد. چون با بیانش مشکلاتت رو چند برابر میکنی.
✨ #صبور باش راه باز مى شود...
#مرحوم_دولابی ?
برای با خدا بودن بهانه ها را کم گنیم
برای با #خدا بودن
#بیاین_بهانه_ها_رو_کم_کنیم!
موندم که با بعضیا به چه زبونی باید حرف زد و مسائل رو براشون توضیح داد تا برا اطاعت کردن از فرمان خدا #توجیه نتراشند!؟ ?
با بعضیا که راجع به حجاب بحثم میشه میگن #دلت_باید_پاک_باشه!
اما یه سوال دارم ازشون:
آیا وقتی گرسنه ان و دلشون غذا میخواد، اگه یه مرغ زنده رو با کرک و پرش ببینن بیشتر یاد گرسنگیشون می افتن یا یه مرغ بریانی!؟
#خانمی که با بزک چهره خود و به نمایش گذاشتن اندامش، چنین حالتی را برای جوان مجرد یا آقای بیماردل و ذواق به وجود می آورد، به فرض که دلش هم پاک باشد، اما وقتی عملش تحریک آمیز است، آیا نباید نوع پوشش خود را اصلاح کند؟! ?
یا به این سوالم خانمای متاهل دل پاک جواب بدند:
وقتی همسر محترمشون از در تشریف میارند تو، خانم را با آرایش غلیظ و لباس تنگ و بدن نما ببینن، بیشتر ذوق کرده و خوشحال میشند یا وقتی بدون آرایش و با کلی لباس؟!
چرا فکر می کنید آرایش و لباس تنگتون فقط در خانه چنین کاربردی داره و در اجتماع موجب تحریک دیگر آقایون نمیشه؟!
ببخشید دیگه چاره ای جز این نبود که #مثال_واضح بزنم!?
ای کاش بجای غرق شدن در رویای غربی زیستن که مطمئنا در نهایت ذائقه ما #ایرانیها چنین سبک از زندگی را تحمل نکرده و پس می زند!
کمی به ارزش آنچه داریم، بیاندیشیم! ?
اگر دین اسلام #مخالف اجتماعی بودن زنان بود و رشد آنان را در ابعاد مختلف تایید نمی کرد، مطمئنا دستورات و تعالیمی را در اختیار بانوان جامعه قرار نمی داد؛ برای حفاظت خود از شر #طمعکارانی که تنها به رفع نیاز خود می اندیشند نه حفظ حرمت و آسایش و آرامش دیگران!
و وجود چنین افرادی در جامعه #غیرقابل_انکار است و هر اندازه که از پوشش و #حیا بانوان کم شود بر تعداد چنین بیمارانی هم در سطح جامعه افزوده می شود!
اندر حکایت گروه های مختلط مذهبی
✍ اندر حکایات گروه های #مختلط #مذهبی در پیام رسان ها !!! ?
ده و بیست دیقه صبح ?
کاربر یاس (خانم) :
سلام سلام کسی نیست ؟! ?
کاربر دریا (خانم)؛ انلاین هستن ولی حالشو ندارن جواب بدن ! ?
همون لحظه؛
کاربر عمار (آقا) سلام علیکم!
کاربر دریا درجا ! سلاممممم برادر احوال شما خوبین الحمدالله؟! ?
(عه چرا جواب سلام یاس رو ندادی؟!)
یاس همون لحظه:
واااای از دست اینا مزاحما ?
سید محسن انلاین میشن! ?
مزاحم رو فقط من میتونم ادم کنم ?
خواهر بیزحمت ایدیشو بدین?
راستش بلاکش کردم چتشم پاک کردم ?
(خب چرا خالی میبندی ک بمونی توش ? )
در همین لحظه اقا امیر انلاین میشن و یه مطلب میزارن درباره #حجاب و اینکه چجور پوشش هایی تحریک کنندس! ?
تمام خانمهای گروه هم الحمدالله انلاینن
و پشت هم نظر میدن! ?
اقایونم دونه دونه تشریف میارن و بحث بین خواهران و برادران مذهبی(نما) بالاگرفته درباره قسمت هایی ک بیشتر #تحریک کننده ست و انواع مدل های مانتوی باز و بسته و شلوار های تنگ! ????
البته ناگفته نماند ک یک خط در میان؛ #استغفرالله و #پناه_برخدا هم ارسال میشود بین پیامها ! ?
بلهههههه خواهر استغفرالله ازین مانتوهایی که تمام #حجم_سینه رو نشون میده ?
بله برادر پناه برخدا از #شر این دختران #بی_حیا .... ?
[خوده شیطون الان پناه برده بخدا از شر این حجم بی حیایی در #کلام شما !!! ? ? ? ]
کاربر: (بانومحدثه*متاهلم پی وی=بلاک)
انلاین میشن ?
به به چ بحث داغی ! ???
اقا محسن شما هم خوب واردینا ? ? ? ? ? ?
این شکلکا ☝️یعنی؛ برادر ! پی وی بیایی بلاکی ❌ ولی تو گروه تا دلت میخاد بگو و بخند!
اتفاقا یه #آیه هم داشتیما تو قرآن دربارش؛ که شوخی و بگو بخند با نامحرم تو #خلوت فقط گناهه؛ تو جمع عیبی نداره راحت باش !!! ?
ولی نمیدونم چرا هرچی میگردم پیداش نمیکنم !!
احتمالا زیر همون آیه هست ک میگه #حیا فقط تو لباس پوشیدنه تو خیابونه! حیا داشتن برای حرف زدن تو دنیای مجازی دیگه چ صیغه ایه ؟!! ?
همچنان کاربر یاس اصرار داره که پی ویش پره مزاحمه...
یکی نیست بگه بگرد دنبال یه راه حل دیگه برای #جلب_توجه برادران! ?
اصلا گیریم سرشار از مزاحمتی!!!
اینجا مگه کلانتری محلتونه یا شعبه مرکزی پلیس #فتا در ایتا ؟! ?
⚜ ? ⚜ ? ⚜ ? ⚜ ? ⚜ ? ⚜
خـواهـر مـن ❕ ❗️ ❕
#حیا کن از همکلامی #غیرضروری با #نامحرم در فضای مجازی!!! ?
شما مگه سوار اتوبوس میشی یهو میری قسمت اقایون میشینی وسط پسرا حال و احوال میکنی باهاشون؟؟؟؟؟ ?
نه نمیکنی اینکارو! ❌
چون #حیا میکنی ازین کار !
اون حیا رو چرا با خودت نمیاری تو فضای مجازی؟!!! ☹️☹️☹️
بــرادر مـن ❕ ❗️ ❕
شما کی تاحالا وسط خیابون پریدی جلوی دختر مردم و براش دلسوزی کردی و نشستی پای درد و دلش؟!! ?
هیچ وقت !!! ?
چرا ؟؟! چون #حیا کردی ازین کار!
خجالت کشیدی از #ظاهرت !!!
اینجا هم از اسم و عکس #مذهبی پروفایلت خجالت بکش سید و حاجی و فلان و فلان .... !!!! ?
#مذهبی_نما
#حیای_مجازی
#گروههای_مختلط
تشنه ام
بچه ها من تیمسارم...
☘ ? ☘ ? ☘
خاطرات اسارت
اسمش یوسف بود. اما بخاطر انضباط و لفظ قلم حرف زدنش ما بهش مى گفتیم جناب سرهنگ.
دو سالى مى شد که اسیر شده بود و با ما تو یک اردوگاه بود.
بنده خدا چند بار افتاده بود به التماس که جان مادرتان این قدر به من نگویید جناب سرهنگ.
کار دستم مى دهیدها. اما تا مى آمدیم تمرین کنیم که دیگر به او جناب سرهنگ نگوییم ، باز از دهان یکى در مى رفت و او دوباره مى شد جناب سرهنگ.
تا اینکه یک روز در آسایشگاه باز شد و یک گله عراقى مسلح ریختند تو آسایشگاه و فرمانده شان نعره زد:
«سرهنگ یوسف ، بیا بیرون!»
یوسف انگار برق سه فاز ازش پریده باشد ، پا شد و جلو رفت.
فرمانده که درجه اش سرگرد بود گفت:
«چشمم روشن. تو سرهنگ بودى و ما نمى دانستیم.»
یوسف با خنده اى که نوعى گریه بود گفت:
«اشتباه شده من...»
- حرف زیادى نباشه! ببرید این قشمار را! (قشمار: مسخره) تا آمدیم به خود بجنبیم یوسف را کَت بسته بردند و دست ما به جایى نرسید.
چند مدّتى گذشت و ما خبرى از یوسف نداشتیم و دل نگران او بودیم و به خودمان بد مى گفتیم که شوخى شوخى کار دست آن بنده خدا دادیم.
چند ماه بعد یکى از بچه ها که به سختى بیمار شده بود و پس از هزار التماس و زارى کردن به عراقی ها به بیمارستان برده بودند ، پس از بهبودى برگشت اردوگاه تا دیدیمش و خواستیم حالش را بپرسیم زد زیر خنده.
چهارشاخ ماندیم که خدایا مریض رفت و دیوانه برگشت!
که خنده خنده گفت:
«بچه ها یوسف را دیدم!»
همه از جا پریدیم:
یوسف!
- دست و پایش را شکسته بودند؟
- فکش را پایین آورده بودند؟
- جاى سالم در بدنش بود؟
- اصلاً زنده بود؟!
خندید و گفت:
«صبر کنید. به همه سلام رساند و گفت که از همه تشکر کنم»
فکر کنم چشمان همه اندازه یک نعلبکى گرد شد!
- آره ، چون نانش تو روغنه بردنش اردوگاه افسران ارشد. جاش خوب و راحته. مى خوره و مى خوابه و زبان انگلیسى و آلمانى و فرانسه کار مى کنه.
مى گفت بالاخره به ضرب و کتک عراقی ها قبول کرده که سرهنگ است.
و بعد از آن ، کلى تحویلش گرفته اند و بهش مى رسند.
یک هو یکى از بچه ها گفت:
«بچه ها راستش من تیمسارم ? ?