برای خوشحالی ببخش
#برای_خوشحالیت_ببخش 🔹استادی با شاگردش از باغى میگذشت... چشمشان به یک کفش کهنه افتاد. شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند . بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم… بیشتر »
پسرک واکسی
#پسرک_واکسی حدود شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بودیم. پسرکی حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت: واکس می خواهی؟ کفشم واکس نیاز نداشت، ولی از روی دلسوزی گفتم: «بله.» به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت. کفش ها را درآوردم.… بیشتر »